Poor Soul
William Shakespeare
Poor soul, the centre of my sinful earth
My sinful earth these rebel powers array
Why dost thou pine within and suffer death,
Painting thy outward walls so costly gay?
Why so large cost, having so short a lease,
Dost thou upon thy fading mansion spend?
Shall worms, inheritors of this excess,
Eat up thy charge? is this thy body"d end?
Then, soul, live thou upon thy servant"s loss,
And let that pine to aggravate thy store;
Buy terms divine in selling hours of dross;
Within be fed, without be rich no more;
So shalt thou feed on Death, that feeds on men,
And Death once dead, there"s no more dying then.
گفتگوی پنهانی
ویلیام شکسپیر
ای روح ِ مسکین ِ من
که در کمند ِ این جسم ِ گناه آلود اسیر آمده ای
و سپاهیان ِ طغیان گر ِ نفس، تو را در بند کشیده اند!
چرا خویش را از درون می کاهی و در تنگدستی و حرمان به سر می بری
و دیوارهای برون را به رنگ های نشاط انگیز و گرانبها آراسته ای؟
حیف است چنان حراجی هنگفت
بر چنین اجاره ای کوتاه، که از خانه ی تن کرده ای
آیا این تن را طعمه ی مار و مور نمی بینی
که هر چه بر آن بیفزایی، بر میراث ِ موران خواهد افزود؟
اگر پایان ِ قصه ی تن چنین است،
ای روح ِ من،
تو بر زیان ِ تن زیست کن؛
بگذار تا او بکاهد و از این کاستن بر گنج ِ درون ِ تو بیفزاید.
این ساعات ِ گذران را
که بر دریای سرمد کفی بیش نیست، بفروش
و بدین بهای اندک، اقلیم ِ ابد را به مـُلک ِ خویش در آور،
از درون سیر و برخوردار شو،
و بیش از این دیوار ِ بیرون را به زیب و فر میارای
و بدین سان مرگ ِ آدمی خوار را خوراک ِ خود ساز؛
که چون مرگ را در کام فرو بری،
دیگر هراس نیست و بیم ِ فنا نخواهد بود.